تاریخ تمدن معماری
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تاریخ تمدن معماری و آدرس shokohparseh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





در چنین روزی ، ارتش ایران زیر فرماندهی اسپهبد سورنا تنها با 15 هزار سرباز دلاور ایرانی، ارتش بزرگ 60 هزاری روم را که قصد اشغال و نابودی ایران را داشت در هم شکست!‌
کراسوس ژنرال ثروتمند، همیشه پیروز و جاه طلب رومی ها که سابقه پیروزی های بزرگ مانند شکست دادن اسپارتاکوس را در کارنامه جنگی خود داشت قصد برآوردن آرزوی همیشگی رومی ها یعنی گسترش قلمروی شرقی امپراطوری روم تا هندوستان را نمود. کراسوس قصد داشت نه فقط ایران را فتح بلکه هندوستان را در نیز پی آن فتح کرده و به طلا و جواهرات بیشمار آنها دست یابد.
خبر لشکرکشی کراسوس وقتی به پادشاه ایران، اُرُد دوم، رسید که در ارمنستان در حال دیدن نمایشی(تئاتر) بود که ارمنی ها برای او اجرا میکردند. او سردار جوان خود سورن (سورنا) که در تاریخ ذکر شده بلندقدترین و خوش چهره ترین مرد آنزمان بود را با 15هزار سرباز مامور نبرد با لشگر کراسوس نمود.
دو ارتش ایران و روم در حران امروزه (آنزمان "کرهایی" نامیده میشد، در ترکیه کنونی) که بخشی از خاک ایران بود با یکدیگر روبرو گشتند. سورنا با استفاده از دو تاکتیک اصیل ایرانی یعنی دادن زمین به دشمن، اجازه دادن به نفوذ و در نتیجه محاصره کردن آن و همچنین تاکتیک خدنگ پارتی لشکر کراسوس را به زانو درآوردند.
سربازان اشکانی تیراندازان و سوارکاران بسیار ماهر و چابکی بودند. آنها در ابتدای جنگ تیرهای بسیار زیادی را بر سر لشکر رومیان که آرایش مربعی داشتند باریدند و آرایش نظامی آنها را به هم ریختند. سپس سواران ارتش ایران به لشگر رومیان حمله ای حقه آمیز نموده و چنان وانمود نمودند که شکست خورده و در حال فرار هستند. به این ترتیب رومیان شروع به تعقیب سواران ایران کردند. در تاریخ آمده سواران پارتی به قدری در تیراندازی ماهر بودند که می توانستند در حال سوارکاری با اسب به سمت عقب تیرانداخته و تعقیب کنندگان را دقیقا مورد هدف قرار دهند (دقیقا مطابق عکس همین پست). آنها این شیوه را علیه ارتش روم نیز به کار گرفته و بدین ترتیب بخشی از سواره نظام آنها که در حال تعقیب سواره نظام پارتی ها بودند را منهدم نمودند.
اما رومیان زمانی حقه ی اصلی ایرانیان را دریافتند که دیگر خیلی دیر شده بود. لشکر آنها که به جلو آمده بود و سواره نظام خود را نیز از دست داده بود خود را در تله ایرانیان دید. این تاکتیک اصیل ایرانیان بود. یعنی دادن زمین به دشمن و محاصره کردن آن. ناپلئون نیز از همین شیوه برای شکست روس ها استفاده نمود که اتفاقا تاریخ نگاران در شرح آن جنگ این تاکتیک را "ترفند کاملا ایرانی" نام برده اند.
بدین سان لشکر رومیان تار و مار گردید. 20 تا 40 هزار رومی همراه با فرمانده ناکامشان کراسوس و فرزندش کشته، 10 هزار اسیر و 10 هزار نیز فراری شدند! این یعنی دستاورد و سرانجام طمع به خاک ایران. گفته شده ایرانیان دهان کراسوس را به خاطر اینکه به خاطر بدست آوردن ثروت لشکر کشید را زراندود نمودند!
سر از بدن جدا شده ی کراسوس زمانی به اُرُد دوم رسید که در مراسم عروسی پسر خود با خواهر والی ارمنستان در ارمنستان حضور داشت. آنها به تماشای نمایش یونانی "اوریپاید" نشسته بودند که قرار بود در آن نمایش از سر جدا شده ی خوکی استفاده شود. زمانی که سر کراسوس به شاه ایران تسلیم شد، وی سر کراسوس را به سمت بازیگران نمایش پرتاب کرده و بازیگران ادامه آن نمایش را به صورت فی البداهه با سر بریده شده کراسوس به جای سر خوک اجرا نمودند. در این نمایش که در تاریخ ثبت شده بازیگران ارمنی(یا یونانی) اعلان نمودند سرزمین مقدس ایران هیچگاه به چنگال دشمنان (رومیان) نمی افتد.
زیر نویس: این نوشته را مخصوصا برای دوستانی گذاشتم که با دیدن برخی نابسامانی ها از کارهای بعضی از مردم ایران، می گویند: "کدام فرهنگ 2500ساله؟" پاسخ من اینست که کمی اندیشه کنید. اگر در تاریخ آنزمان ایران هیچ دانشمند و مهندس مطابق با فن آوری آنروز و هیچ کتاب و اندیشه و سیاست مدار دانایی وجود نداشت. که همه ی اینها در بستر یک فرهنگ قوی امکان پذیر است، ایران هم مانند بسیاری از تمدن های دیگر در برابر دشمنان (یونانی ها، رومیان، اعراب، مغول ها) نابود شده بود و از آن فقط یک نام در تاریخ باقی مانده بود. افسوس که اعراب با کتاب سوزی هایشان مانع دسترسی کامل ما به دانش و تاریخ خود شده اند. طوری که تاریخ کشور خود قبل از حمله اعراب را باید در تاریخ دیگر کشورها بجوییم.
این روز تاریخی را به همه هم میهنان شادباش می گویم،
محمد حسین

[ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 11:58 ] [ محسن ]
فرانسه:
پسر: بن ژور مادام! حقیقتش رو بخواید من از شما خوشم آمده و میخواهم اگر افتخار بدید با هم آشنا شیم!
دختر: با کمال میل موسیو!

ایتالیا:
پسر: خانوم من واقعا شمارو از صمیم قلب دوست دارم و بسیار مایلم که بیشتر با شما آشنا شم!
دختر: من هم از شما خوشم اومده و پیشنهاد شمارو با
کمال میل می پذیرم!

انگلیس:
پسر: با عرض سلام خدمت شما خانوم محترم!
خانوم من چند وقت هست که از شما خوشم اومده می میخوام اگه مایل باشید باهم باشیم!
دختر: چرا که نه؟ میتونیم در کنار هم باشیم!

ایران:
پسر: پیــــــــــــــــــس ... پیس پیس ...
پـــــــــــــــــــــــیـــــ
ـــــــــــس ... پیییییییییییییس ...
ســــــــوووووووو ... ســــــــــوووو ...
ســــــــــــس ... ســـــــــــــــــــــــــــــ
ــــــس ...
پــــــــِـخخخخخخخخخ ... چِــخـــــــــــــــه ...
هووووووی با تواما! بیا شماره مو بگیر بزنگ!
دختر: خفه شو! کصافطِ عوضی! مگه خودت خوار و مادر نداری
راه افتادی دنبالِ ناموس مردم،بی ناموس!
شماره تو میگیرم فقط واسه اینکه شرتو زود کم کنی!
ساعت 10 زنگ میزنم.........:))

[ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 11:51 ] [ محسن ]

1ـ آرنولد بنت: داستان نويس انگليسي(1931ــ1867) وي براي آنكه ثابت كند آب شهر پاريس از نظر بهداشتي كاملا سالم است، يك ليوان از آن را خورد و در اثر تيفوئيد ناشي از آن در گذشت!

2 ــ آگاتوكلس (خود كامه ي سراكيوز 289 ــ361 ق.م) در اثر قورت دادن خلال دندان خفه شد.

3 ــ آلن پينكرتون ( موسس آژانس كارآگاهي آمريكا 1884ــ 1819) هنگام نرمش صبحگاهي به زمين خورد و زبانش لاي دندان ماند و زخم شد و در اثر قانقارياي ناشي از اين زخم درگذشت.

4 ــآيزادورا دانكن (رقاص آمريكايي 1927ــ 1878) هنگامي كه در اتومبيل بود، شال گردن بلندش به چرخ عقب اتومبيل گير كرد و گردنش شكست و خفه شد.

5 ــ اسكندر كبير (پادشاه مقدوني 323 ــ356 ق.م) به دنبال دو روز ميگساري و عياشي در اثر تب درگذشت.

6 ــ الكساندر (پادشاه يونان 1920ــ 1893) يك ميمون خانگي گازش گرفت و در اثر عفونت خون در گذشت.

7 ــ تامس آت وي (نمايشنامه نويس انگليسي 1685 ــ1652) مرد فقيري بود. به دنبال روزها گرسنگي سرانجام يك گيته به دست آورد و با آن يك دست پيچ گوشت خريد و از شدت ولع همان لقمه ي دهان پر كن اول گلو گيرش شد و خفه اش كرد!

8ــ تامس مي ( مورخ انگليسي 1650 ــ1595) بر اثر بلعيدن غذاي زيادي، خفه شد.

9ــ جان وينسون ( ماجرا جوي بريتانيا 1629ــ 1557) وي در 72 سالگي از اسب به زمين افتاد و ميخي وارونه بر زمين افتاده بود، در سرش فرو رفت.

10ــ جروم ناپلئون بناپارت (آخرين بناپارت آمريكايي 1945ــ 1878) در سنترال پارك نيويورك، پايش به زنجير سگ زنش گرفت و افتاد و در اثر زخمهاي حاصله در گذشت.


[ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 11:43 ] [ محسن ]
چندسال پیش یکروز جلوی تلویزیون دراز کشیده بودم، فوتبال نگاه می کردم و تخمه می خوردم. ناگهان پدرو مادر و آبجی بزرگ و خان داداش سرم هوار شدند و فریاد زدند که:« ای عزب! ناقص! بدبخت! بی عرضه! بی مسئولیت! پاشو برو زن بگیر.
رفتم خواستگاری؛ دختر پرسید: « مدرک تحصیلی ات چیست »؟ گفتم:« دیپلم تمام »! گفت:« بی سواد! امل! بی کلاس! ناقص العقل! بی شعور! پاشوبرو دانشگاه.
رفتم ...چهار سال دانشگاه لیسانس گرفتم ......
برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ پدر دختر پرسید:« خدمت رفته ای »؟ گفتم:« هنوز نه »؛ گفت:« مردنشده نامرد! بزدل! ترسو! سوسول! بچه ننه! پاشو برو سربازی ».
رفتم دو سال خدمت سربازی را انجام دادم.
برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ مادر دختر پرسید:« شغلت چیست »؟ گفتم: « فعلا کار گیر نیاوردم »؛ گفت:« بی کار! بی عار! انگل اجتماع! تن لش! علاف! پاشو برو سر کار ».
رفتم کار پیدا کنم؛ گفتند:« سابقه کار می خواهیم »؛
رفتم سابقه کار جور کنم؛ گفتند:« باید کار کرده باشی تا سابقه کار بدهیم ».
دوباره رفتم کار کنم؛ گفتند: « باید سابقه کار داشته باشی تا کار بدهیم».
برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ گفتم: « رفتم کار کنم گفتند سابقه کار، رفتم سابقه کار جور کنم گفتند باید کار کرده باشی ». گفتند:« برو جایی که سابقه کار نخواهد ».
رفتم جایی که سابقه کار نخواستند. گفتند:« باید متاهل باشی ».
برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ گفتم:« رفتم جایی که سابقه کار نخواستند گفتند باید متاهل باشی ». گفتند:« باید کار داشته باشی تا بگذاریم متاهل شوی ».
رفتم؛ گفتم:«باید کار داشته باشم تا متاهل بشوم». گفتند:« باید متاهل باشی تا به تو کار بدهیم ».
برگشتم؛ رفتم نیم کیلو تخمه خریدم دوباره دراز کشیدم جلوی تلویزیون و فوتبال نگاه کردم...
[ شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:ارسال از"عاطفه", ] [ 20:40 ] [ محسن ]

[ یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 14:11 ] [ محسن ]

بجای سلام و خدا حافظ بگوییم ...> دورود , بدرود
بجای الله و شیطان بگوییم ....> اهورا , اهریمن
بجای خلیج فارس بگوییم ....> شاخاب پارس
بجای فکر بگوییم ....> اندیشه , پندار
بجای مزاح بگوییم ....> شوخی
بجای ضعیف بگوییم ....> ناتوان
بجای غذا بگوییم ....> خوراک
بجای سئوال و جواب بگوییم ....> پرسش و پاسخ
عزیزان سگ واق واق می‌کند نه پارس , پارس نام کشور ماست
بجای تبریک بگوییم ....> شاد باد ,همایون باد ,گرامی باد ,فرخنده باد
بجای مجسمه بگوییم ....> تندیس
بجای سر مجسمه بگوییم ....> سردیس
بجای فارسی بگوییم ....> پارسی
بجای سفید بگوییم ....> سپید
بجای گوسفند بگوییم ....> گوسپند
بجای مرسی بگوییم ....> سپاس

پیروز باشید ... زیبا سخن بگویید

[ یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 14:10 ] [ محسن ]

اتهام بیلبورد نمایی را باز به جان می خرم و برای ملیتم دست به قلم می شوم :

جهان هیچوقت بر روی ادعا نمی چرخد ....

سیاست حریف مرزها می شود ...اما از پس حافظه ها بر نمی آید

تمام بیلبوردهای دنیا را در دست بگیرید و جزایر سه گانه را به کشوری نسبت دهید

که تاریخ تاسیسش کمتر از کارخانه های کبریت سازی ماست .........

فریاد می زنم که به یاد ملتم بیاورم نه هیچ غریبه ای.

که اجنبی بودن به تفکر است نه آنطرف مرز ها زیستن

ما سرزمینمام را از سر راه نیاورده ایم ...

ما آنقدر حافظه داریم که داریوش را سینه به سینه به کودکانمان بسپاریم ....

کوروش را بی کتیبه هم کبیر بدانیم ...

از مغول ها که وحشی تر به خلقت خدا نرسید ....

بعد از تاراج آنها نیز بلند شدیم و حافظ و فردوسیمان را از زیر خاک ها تا حافظه مان کشاندیم

از اسکندر که جنگجو تر نیستید

ما ملتی هستیم که بر تن اسکندر ، لباس ایرانی پوشاندیم

و بعد از آن همه سلطه حتی یک واژه ی یونانی در زبانمان جای نگرفت...............

بی کسی از تر سال 59 که نیستیم .... که یک وجب از خاکمان ....

یک تار مو از زنانمان را به زور هزار ترکش خورده و نخورده .... نفروختیم .........

نه از دریاچه ی ارومیه مان نه از سیستان ِ غریبمان ....

نه از کردهای گوشه نشینمان ....

نمی گذریم ....

تاریخ را دقیق تر بخوانید شاید بدانید دست روی کدام ملت گذاشته اید

ملتی که درد هایش را می خورد اما تن به تسلیم ِ میله های پرچمش هم نمی دهد

سه جزیره ی ما ...هیچ نباشد ...حتی اگر در تمام زندگیمان حتی به ذهنمان هم خطور نکند

برای شما زیاد تر از حجم گلویتان است .....

تاریخ همیشه اثبات کرده است .... ملت ها و فرهنگ هایشان ماندگار تر از دولت ها هستند

حالا که از تمام دنیا برای شما دست می زنند ...برایتان هورا می کشند

حواستان به پنجه های پر درد ما باشد .........

ملیت / چیزی نیست که با تمام بدبختی های روزمره مان از آن بگذریم ...............

با تشکر از : هومن شریفی


[ شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 9:26 ] [ محسن ]

ایستگاه سواحل ولیعصر ..... ایستگاه بعدی سواحل هفت تیر

[ جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 11:41 ] [ محسن ]

[ جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 11:35 ] [ محسن ]

 

انان كه با افكاري پاك و فطرتي زيبا در قلب ديگران جاي دارند را هرگز هراسي از فراموشي نيست چرا كه جاودانند

 
 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 فرمان دادم تا بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خاک بسپارند تا اجزاء بدنم ذرات خاک ایران را تشکیل دهد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 من به خاطر ندارم در هیچ جهادی برای عزت و کسب افتخار ایران زمین مغلوب شده باشم
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 همیشه با هم یکدل و صمیمی بمانید تا اتحادتان موید و پایدار بماند
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 حرمت قانون را بر خود واجب شمارید و خصایل و سنن قدیمی را گرامی بدارید
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید .
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 هر برادری که از منافع برادر خود مانند نفع خویش حمایت کرد به کار خود سامان داده است
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 به احترام روح من که باقی و ناظر بر احوال شماست به انچه دستور میدهم عمل کنید
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند…
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است .
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد .
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید .
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند.
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر .
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم .
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند .
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است .
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 من یاور یقین و عدالتم من زندگی ها خواهم ساخت، من خوشی های بسیار خواهم آورد من ملتم را سربلند ساحت زمین خواهم کرد، زیرا شادمانی او شادمانی من است.
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید .
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد .
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید .
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 دشوارترین قدم، همان قدم اول است .

 

[ جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:ارسال از"عاطفه", ] [ 11:23 ] [ محسن ]
پسر بچه ای یک برگ کاغذ به مادرش داد
مادر که در حال آشپزی بود ، دستهایش را با حوله تمیز کرد و نوشته را با صدای بلند خواند
او نوشته بود
 
صورتحساب !!! 
کوتاه کردن چمن باغچه 5.000 تومان 
مراقبت از برادر کوچکم 2.000 تومان 
نمره ریاضی خوبی که گرفتم 3.000 تومان 
بیرون بردن زباله 1000 تومان 
جمع بدهی شما به من :12.000 تومان
 
مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش کرد، چند لحظه خاطراتش را مرور کرد و سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب این را نوشت
 
بابت 9 ماه بارداری که در وجودم رشد کردی هیچ 
بابت تمام شبهائی که به پایت نشستم و برایت دعا کردم هیچ 
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی هیچ 
بابت غذا ، نظافت تو ، اسباب بازی هایت هیچ 
و اگر شما اینها را جمع بزنی خواهی دید که : هزینه عشق واقعی من به تو هیچ است 
 
وقتی پسر آن چه را که مادرش نوشته بود خواند چشمانش پر از اشک شد ودر حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد.
گفت: مامان ... دوستت دارم 
 
آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشتقبلاً بطور کامل پرداخت شده !!! 
 
نتیجه گیری اخلاقی :
قابل توجه اونهائی که فکر میکنند مرور زمان آنها را بزرگ کرده و حالا که هیکل درشت کردند خدا را هم بنده نیستند
بعضی وقتها نیازه به این موارد فکر کنیم ... 
کسانی که از خانواده دور هستند شاید بهتر درک کنند.
 
نتیجه گیری منطقی:
جایی که احساسات پا میذاره منطق کور میشه!!! 
 

مادر متوجه نشد که پسرش داره سرش کلاه میذاره : جمع بدهی میشه 11.000 تومان نه 12.000 تومان

[ پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:ارسال از"عاطفه", ] [ 16:51 ] [ محسن ]
هر احمقی می تواند چیزها را بزرگتر، پیچیده تر و خشن تر کند؛ برای حرکت در جهت عکس، به کمی نبوغ و مقدار زیادی جرات نیاز است. 
 
دست خود را یک دقیقه روی اجاق داغ بگذارید، به نظرتان یک ساعت خواهد آمد. یک ساعت در کنار دختری زیبا بنشینید، به نظرتان یک دقیقه خواهد آمد؛ این یعنی "نسبیت".

فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد.

عاشق سفر هستم ولی از رسیدن متنفرم. 
 
 

من هوش ِ خاصی ندارم، فقط شدیدا کنجکاوم.


سعی نکنید موفق شوید، بلکه سعی کنید 
با ارزش شوید.

دنیا جای خطرناکی برای زندگی است. نه به خاطر مردمان شرور، بلکه به خاطر کسانی که شرارتها را می بینند و کاری در مورد آن انجام نمی دهند.

 

یکی از قویترین عللی که منجر به ورود آدمی به عرصهء علم و هنر می شود فرار از زندگی روزمره است. 
 

 

مثال زدن، فقط یک راه دیگر آموزش دادن نیست؛ تنها راه آن است.

 


حقیقت
 آن چیزی است که از آزمون تجربه، سربلند بیرون آید.

زندگی مثل دوچرخه سواری است. برای 
حفظ تعادل باید حرکت کنید.


[ پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:ارسال از"عاطفه", ] [ 16:45 ] [ محسن ]
 
کشیشی در اتوبوس نشسته بود .یک ولگرد مست و لایعقل سوار شد و کنار او نشست
مردمست روزنامه ای باز کرد و مشغول خواندن شد و بعد از مدتی از کشیش پرسید پدر روحانی روماتیسم از چی ایجاد میشود؟
کشیش هم موعظه را شروع کرد و گفت روماتیسم  حاصل مستی و میگساری و بی بند و باری و روابط جنسی نا مشروع است
مردک با حالت منفعل  دوباره سرش گرم روزنامه خودش شد
بعداز لحظاتی  کشیش از او پرسید  تو حالا چند وقت است که روماتیسم داری؟
مردک گفت من روماتیسم ندارم
اینجا نوشته است پاپ اعظم دچار روماتیسم بدی است


[ پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:ارسال از"عاطفه", ] [ 16:28 ] [ محسن ]

ما در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا هستیم. یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهره‌اش پیداست اروپایی است، سینی غذایش را تحویل می‌گیرد و سر میز می‌نشیند. سپس یادش می‌افتد که کارد و چنگال برنداشته، و بلند می‌شود تا آنها را بیاورد. وقتی برمی‌گردد، با شگفتی مشاهده می‌کند که یک مرد سیاه‌پوست، احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه ...به قیافه‌اش)، آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست!

 

 

 

بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس می‌کند. اما به‌سرعت افکارش را تغییر می‌دهد و فرض را بر این می‌گیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست. او حتی این را هم در نظر می‌گیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذایی‌اش را ندارد. در هر حال، تصمیم می‌گیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ می‌دهد.

 

 
 

 

دختر اروپایی سعی می‌کند کاری کند؛ این‌که غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود. به این ترتیب، مرد سالاد را می‌خورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از تاس کباب را برمی‌دارند، و یکی از آنها ماست را می‌خورد و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛ مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرم‌کننده و با مهربانی لبخند می‌زنند.

 

 

 

آنها ناهارشان را تمام می‌کنند. زن اروپایی بلند می‌شود تا قهوه بیاورد. و اینجاست که پشت سر مرد سیاه‌پوست، کاپشن خودش را آویزان روی صندلی پشتی می‌بیند، و ظرف غذایش را که دست‌نخورده روی آن یکی میز مانده است.

 
توضیح پائولو کوئلیو:
من این داستان زیبا را به همۀ کسانی تقدیم می‌کنم که در برابر دیگران با ترس و احتیاط رفتار می‌کنند و آنها را افرادی پایین‌مرتبه می‌دانند. داستان را به همۀ این آدم‌ها تقدیم می‌کنم که با وجود نیت‌های خوبشان، دیگران را از بالا نگاه می‌کنند و نسبت به آنها احساس سَروَری دارند.
چقدر خوب است که همۀ ما خودمان را از پیش‌داوری‌ها رها کنیم، وگرنه احتمال دارد مثل احمق‌ها رفتار کنیم؛ مثل دختر بیچارۀ اروپایی که فکر می‌کرد در بالاترین نقطۀ تمدن است، در حالی که آفریقاییِ دانش‌آموخته به او اجازه داد از غذایش بخورد، و هم‌زمان می‌اندیشید.


[ شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, ] [ 23:29 ] [ محسن ]
خانم میان سالی سکته قلبی کرد و سریعاً به بیمارستان منتقل شد. وقتی زیر تیغ جراح بود عملاً مرگ را تجربه کرد. زمانیکه بی هوش بود فرشته ای را دید. از فرشته پرسید: آیا زمان مردنم فرا رسیده است؟ فرشته پاسخ داد: نه، تو ۴۳ سال و ۲ ماه و ۸ روز دیگر فرصت خواهی شد. بعد از به هوش آمدن برای بهبود کامل خانم تصمیم گرفت که در بیمارستان باقی بماند. چون به زندگی بیشتر امیدوار بود، چند عمل زیبایی انجام داد. جراحی پلاستیک، لیپساکشن، جراحی بینی، جراحی ابرو و … او حتی رنگ موی خود را تغییر داد. خلاصه از یک خانم میان سال به یک خانم جوان تبدیل شد! بعد از آخرین جراحی او از بیمارستان مرخص شد. وقتی برای عریمت به خانه داشت از خیابان عبور می کرد، با یک آمبولانس تصادف کرد و مرد!!! وقتی با فرشته مرگ روبرو شد بهش گفت: من فکر کردم که گفتی ۴۰ سال و اندی بعد مرگ من فرا می رسه؟ چرا من رو از جلوی آمبولانس نکشیدی کنار؟ چرا من مردم؟
فرشته پاسخ داد؛ ببخشید، چون قیافه ات تغییر کرده وقتی داشتی از خیابون رد می شدی نشناختمت!

 


[ شنبه 26 فروردين 1391برچسب:ارسال از "عاطفه", ] [ 23:28 ] [ محسن ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 14 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

"اي كساني كه امروز در بستر راحت غنوده ايد آيا مي انديشيد كه راحتي امروز شما مستلزم بردگي فردا مي باشد و فردا آزاد خواهند زيست كه از راحتي امروز صرف نظر كنند؟ کوروش هخامنش"
امکانات وب

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 25
بازدید کل : 2633
تعداد مطالب : 203
تعداد نظرات : 20
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


دوست عزیزم به وبلاگ من خوش آمدی ، امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ سپری کنی، لطفا با نظرات و پیشنهادات خود ما را یاری کنید